مقاله ای درباره قران در دانش فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان تحقیق:
ارزيابي جايگاه و ميزان استناد به قرآن در دانش فقه
محقق: زیبا پارسافرد
کد طلبگی: 9013130155
فهرست مطالب :
صفحه عنوان
مقدمه………………………………………………………………………………………………………………….1
چکیده…………………………………………………………………………………………………………………..7
فصل اول: مفهوم شناسی و کلیات………………………………………………………………………………………..8
الف) مفهوم فقه………………………………………………………………………………………………………..8
ب) فقه در قرآن……………………………………………………………………………………………………….8
1- بنیانگذار علم فقه……………………………………………………………………………………………..8
2- مبناسازی برای فقه………………………………………………………………………………………….9
2-1- آیات الاصول…………………………………………………………………………………………9
2-2- آیات القواعد…………………………………………………………………………………………10
2-3- قواعد فقهی در قرآن………………………………………………………………………………..10
2-4- اعتباربخشی به منابع فقه……………………………………………………………………………10
3- گستره فقه القرآن…………………………………………………………………………………………………11
فصل دوم: دانش اعجاز قرآن……………………………………………………………………………………………….12
فصل سوم: وجوه اعجاز قرآن……………………………………………………………………………………………..13
الف) نظم قرآن………………………………………………………………………………………………………………….13
ب) فصاحت قرآن………………………………………………………………………………………………………….14
ج) اسلوب و شیوه بیان قرآن…………………………………………………………………………………………….14
1- شیوه گفتاری……………………………………………………………………………………………………..15
2- شیوه رفتاری……………………………………………………………………………………………………….15
- روش تدریجی……………………………………………………………………………………………..15
- با ملاطفت………………………………………………………………………………………………….16
- تشریع با بیان حکمت…………………………………………………………………………………….16
- تاکیدی بودن برخی احکام……………………………………………………………………………….16
- روش اقتباسی………………………………………………………………………………………………17
3- روش انگیزشی…………………………………………………………………………………………………….17
د) اسلوب قرآن……………………………………………………………………………………………………………….18
1- دانش تفسیر………………………………………………………………………………………………………..18
1-1- تفسیر قرآن به قرآن………………………………………………………………………………………..18
1-1-1- تفسیر قرآن به کمک سیاق………………………………………………………………………………19
1-1-2- تفسیر به کمک سبب نزول……………………………………………………………………………..20
1-1-3- تفسیر مجمل به مبین…………………………………………………………………………………….20
1-1-4- تفسیر مطلق به مقید…………………………………………………………………………………….20
1-2- تفسیر قرآن به روایت……………………………………………………………………………………….20
1-3- تفسیر قرآن به عقل………………………………………………………………………………………..20
2- دانش نسخ……………………………………………………………………………………………………….21
2-1- انواع نسخ………………………………………………………………………………………………………22
2-1-1- نسخ در سنت……………………………………………………………………………………………….22
2-1-2- نسخ در آیات………………………………………………………………………………………………23
2-1-3- نسخ میان آیات و روایات………………………………………………………………………………..25
- نسخ قرآن به سنت………………………………………………………………………………………………..25
- نسخ سنت به قرآن………………………………………………………………………………………………….27
نتیجه………………………………………………………………………………………………………………………………29
منابع………………………………………………………………………………………………………………………………..30
مقدمه
دانش فقه از مهمترین علوم رايج ميان مسلمانان است و به دلیل سر و كار داشتن با همه شئون زندگی انسان از گفتار و رفتار تا اندیشه، از اعضاء و جوارح تا جوانح، چنان اهمیتی دارد که امیر مؤمنان (ع) تجارب بدون فقه را روا نمیداند و میفرماید: «الفقه ثم المتجر» (کلینی، اصول کافی، 5/150). از سوی دیگر قرآن کریم به عنوان مقدسترین متن مشتمل بر برخی احکام فقهی است و در دانش فقه مورد استناد قرار میگیرد. در این تحقیق میزان استناد به قرآن در دانش فقه را بررسی ميكنيم.
سابقه تفسیر آیات الاحکام بيتردید به زمان پيامبر (ص) و نزول اولين آيه فقهي باز ميگردد كه مردم برای فهم آن میبایست از پيامبر سؤال كنند و آن حضرت پاسخ دهد، اما تاريخچه تحقيق در باره آياتالأحكام به زمان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) باز ميگردد كه اولين أثر در این زمینه به وسیله محمد بنسائب كلبي كوفي (م 146) از اصحاب دو امام مذکور نگاشته شد.
قلمرو احکام قرآن گستره بسیار وسیعی را در بر میگیرد. در نخستین تقسیم آنچه در باره انسان تشريع کرده و عنوان احكام الهي به خود گرفته است، به احكام اعتقادي و احکام عملی منقسم میشود. احکام عقیدتی آن دسته از احكام است كه به اعتقادات تعلق میگیرد و در قرآن با ساختار امري و نهيي بيان شده است، مثل: « وَ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ لاَتُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً (نساء/ 36)». در اين اوامر و نواهي، اعتقاد، عين عمل به آن است و چيزي بيش از آن نميخواهد و مقصود از احکام عملی احكامي است كه تنها با اعتقاد تمام نميشود، و افزون بر باورداشتن، همراه با عمل است، مانند: نماز و روزه و….
از سوی دیگر احكام عملي ـ به معني عام كلمه ـ همه فرامين الهي اعم از عبادي و غيرعبادي را در بر ميگيرد، اما به معني خاص كلمه، در مقابل حقوق است. حقوق در يك تعريف، عبارت است از: مجموع مقرراتي كه بر اشخاص از اين جهت كه در اجتماع هستند حكومت ميكند. و همانطور که گفته شد هماره خصيصه دو طرفي دارد و از اين جهت ملازم با تكليف است.
اگر سخن از حق الهي به ميان آيد، معني عام حكم و بلكه فراتر از همه اقسام آن مورد نظر خواهد بود و از این رو ميتوان همه تكاليف را جزء حقوق الهي دانست.
به هر صورت فقه القرآن در عرصههاي مختلف حضور دارد و در مجموع به دو بخش تكاليف و حقوق تقسيم ميشود. بخش تكاليف بيشتر به مسائل عبادي چون، طهارت، صلاة، صوم، حج، خمس و…، و بخش حقوق به قوانين و مقررات حاكم بر افراد در جامعه ميپردازد. احکام فقهی قرآن به اعتبار نوع جعل به احكام وضعي و احكام تكليفي تقسيم ميشود. حكم تكليفي را نيز به وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه تقسيم ميكنند. به اعتبار رابطه حکم با مكلف، به احكام فردي و احكام اجتماعي، به اعتبار ابزار عمل به جوارحی(برونی) و جوانحی(دروني) و به اعتبار صادر كننده حکم، به الهي و حكومتي تقسیم میشود.
تفسير نويسان و قرآن پژوهان بسياري، خصوصيات و ويژگي هاي قرآن را به بحث و بررسي نشسته اند. برخي مفسران در مقدمه و در جاي جاي تفسير خويش، دانش هاي قرآني را به بحث گرفته اند و شماري ديگر تنها در تفسير آيات وحي از علوم قرآني سخن گفته اند.
قرآن پژوهان نيز به دو گروه تقسيم مي شوند:
گروه نخست به صورت تخصّصي كار مي كنند و با انتخاب يك موضوع و صرف وقت بسيار، يك اثر دربارة آن موضوع منتشر مي كنند، مانند واحدي با كتاب اسباب نزول و باقلاني با كتاب اعجاز القرآن.
گروه دوم به صورت عمومي فعاليت مي كنند و تمامي علوم قرآني را بحث ميگيرند، مانند زركشي با كتاب البرهان في علوم القرآن و سيوطي با كتاب الاتقان في علوم القرآن.
افزون بر قرآن پژوهان، مفسران نيز در جاي جاي آثار خويش به صورت پراكنده به برخي مباحث قرآني اشاره مي كنند. براي نمونه شهيد اول و دوم که از برجستهترین فقهای شيعه در قرن هشتم و دهم میباشند، در شمار اين افراد قرار دارند.
شهيدين به صورت گسترده از آيات قرآن بهره مي برند و در مقام استنباط احكام از آيات وحي، گاه به خصوصيات و ويژگي هاي آيات اشاره مي كنند، چنان كه در برخي موارد از دانش هاي قرآني در مقام صدور حكم سود مي برند.
چکیده:
در این تحقیق محقق, پس از معرفی مهمترین آثار فقه پژوهی قرآنی و تعریف مفاهیمی چون فقه، حکم، حقوق و تکلیف، به جایگاه علم فقه در میان علوم پرداخته و نتیجه گرفته است که دانش فقه بر اساس یک تقسیم از پیشینیان جزء علوم مقصود از بخش علوم نقلی از اقسام علوم دینی در حوزه علم غیرحکمی است. و بر اساس تقسیم دیگری از گذشتگان یکی از پنج شاخه اصلی علوم است، و در تقسیم جدید جزء علوم انسانی به شمار میرود. در بخش هستی فقه در قرآن، نویسنده بر این باور است که قرآن بنیانگذار علم فقه و مبناساز دانش فقه در قالب آیات الاصول و آیات القواعد است و نیز به منابع فقهی از قبیل عقل و بیان معصومان اعتبار بخشیده و آن را حجت نموده است. نویسنده در بیان گستره فقه القرآن بر این باور است که قرآن به نوعی به بیان اجمالي همه ابواب فقهی موجود در فقه و حقوق پرداخته است.
در بخش چیستی فقه قرآنی معتقد است فقه القرآن محل تلاقی دو دانش فقه و تفسیر است، لذا لازم است محقق حوزه فقه القرآن بر مبانی هر دو دانش اطلاع داشته باشد. همچنین بر این باور است که مفسر آیات فقهی باید به این مبانی توجه داشته باشد: تفسیرپذیری قرآن، روا بودن تفسیر، پذیرش ظواهر آیات، و تشریعی بودن قرآن.
نویسنده در این تحقیق به شیوههای قرآن در بیان احکام پرداخته و آن را سه نوع میداند: شیوه گفتاری که آن را در قالب الفاظ، تعابیر و اسلوب بیانی در تشریع ارائه میکند. شیوه رفتاری که در آن به سبک تشریع قرآنی و مسائلی چون تدریجی بودن احکام، بیان با ملاطفت، بیان با راز و حکمت احکام، و رویه اقتباسی، امضایی و تأسیسی و تأکیدی مطرح میکند. شیوه انگیزشی كه به باور نويسنده روح حاکم بر فقه قرآن تعبد است و جان حقوق قرآنی عدالت است.
در فصل های بعدی به دانش اعجاز قرآن و وجوه اعجاز قرآن در مصادیق نظم, فصاحت و بلاغت و اسلوب قرآن پرداخته شده است.
کليدواژهها: قرآن، فقه، حقوق، احكام، آيات الاحكام، فقه القرآن.
فصل اول: مفهوم شناسی و کلیات
الف)مفهوم فقه:
واژه فقه در کاربرد نخستین و در لغت به معنی فهمیدن است. در فرهنگ قرآن نیز در مواردی به همین معنی به کار رفته است، چنانکه میفرماید: «يَفْقَهُوا قَوْلِي» . و «وَ لَـكِن لاَّتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ». (إسراء /44). در برخی موارد به معنی فهم مسائل دینی است چنانکه میفرماید: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ». (توبه/ 122). تفقه در دین و رساندن آن به مخاطبان در این آیه، همه معارف دینی (عقائد، اخلاق، احکام، تاریخ و…) را در بر میگیرد، لیکن واژه فقه در مراحل بعدی و در کاربرد اصطلاحی تنها به احکام فقهی (جدای از مباحث کلامی، اخلاقي، معارف تاریخی و…) اطلاق شد. از این رو فقه را اینگونه تعریف نمودهاند: «فقه عبارت است از آگاهی از احکام شرعی فرعی به دست آمده از ادله تفصیلی آن». یا «فقه دانشی است که انسان به وسیله آن میتواند حدود هر چیز را که واضع شریعت تصریح نکرده است تشخیص دهد و برای به دست آوردن احکام صحیح بر طبق مقصود واضع شریعت اجتهاد کند». . در تعریف نخست بر نفس آگاهیبخشی و در تعریف دوم بر نقش ابزاری فقه به عنوان معیار تشخیص توجه شده است. به هر صورت گستره این تعریف سبب میشود دانش فقه شامل همه امور عبادی، مالی، اقتصادی، معاملات، امور کیفری، قضائی و مسائل حقوقی چون حقوق اساسی، سیاسی و… میشود.
ممکن است از زاویه دیگر و نگاه دقیقتر بگوییم بین فقه و حقوق، نسبت عموم خصوص من وجه وجود دارد.
ب) فقه در قرآن:
قرآن کریم به دانش فقه هستی بخشیده است. نمادهای هستی فقه در رابطه قرآن عبارت است از:
1- بنیانگذاری علم فقه
با نزول قرآن کریم بسیاری از علوم از جمله فقه پایهگذاری شد. در حقیقت قرآن با فرودآمدن آیاتی که جنبه عملی داشت، مخاطبان را متوجه تکالیفی نمود که از آنها خواسته بود. اگر به ترتیب نزول سورهها ـ با قطع نظر از قرارگرفتن آیات در سورهها ـ به آیات قرآن بنگریم در اولین سوره «كَلاَّ لاتُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (علق/ 20)»، اولین تکلیف فقهی سجده در برابر خدا و دومین دستور پیروی نکردن از دورغگویان فرومایه، عیب جو، منّاع، متجاوز و گناهپیشه است، لذا که فرمود: «وَ لاتُطِعْ كُلَّ حَلافٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيم ٍ(قلم/ 10- 13)». در سومین سوره به شبزنده داری و تلاوت قرآن برمیخوریم: «قُمْ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلا نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا (مزمل/ 3-4)» و در ادامه به شکیبایی در برابر گفتار مخالفان و چگونگي برخورد با آنان میرسیم: «إصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلا (مزمل/ 10)». و در انتها به سراغ قرائت قرآن به قدر توان، جهاد، نماز خواندن، پرداخت زکات و قرض دادن ميرود: «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا (مزمل/ 20)». وضعيت تا آخرین تشریع قرآنی و بیان احکام عبادی حقوقی، فردی و اجتماعی، و… به همين صورت است.
2- مبناسازی برای فقه
قرآن نه تنها به مسائل فقهی پرداخت، برای رسیدن به ناگفتهها، مبناسازی هم نمود تا عالمان آگاه به قرآن بتوانند در پرتوی آن به فروعات دست یابند. این مبناسازی در قالب بیان آیات الاصول و آیات القواعد و معرفی منابع تجلی کرده است.
2-1- آیات الاصول
بخشی از آیات قرآن بیانگر قواعد اصولی است و نزدیک به پنجاه آیه برای بيان بیش از سی قاعده میباشد. منظور از قاعده اصولی، ضابطه کلی است که نتیجه آن شناخت وظیفه فعلی و تشخیص موارد آن است و در حقیقت از مبادی تصدیقیه علم فقه است. (خوی، محاضرات، 1/7). مانند بحث از مقدمه واجب، بحث اجتماع امر و نهی، بحث نهی در عبادات، حجیت خبر واحد و…. به تعبیر دیگر مسائل اصولی قواعد عامی است که فقیه آن را در تشخیص وظائف کلی مکلفین به کار میگیرد (مکارم شيرازی، قواعد فقهيه، 1/23). از جمله آیاتی که بر این امور دلالت دارد میتوان به آیه نبأ و نفر اشارت کرد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ(حجرات/ 6)» و «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ…(توبه/ 122)». در اين دو آيه بر حجيت خبر واحد استدلال شده است، که در صورت اثبات حجیت آن کلید مهم بسیاری از مسائل فقهی خواهد بود.
2-2- آیات القواعد
برخی دیگر از آیات به بیان قواعد فقهی پرداختهاند و به عنوان معیار عمده در تشخیص مسائل فقهی شناخته ميشوند. مراد از قواعد فقهی: حکم کلی فرعی است که موارد جزیی آن در ابواب مختلف فقه تطبیق میشود. (بجنوردی، قواعد فقهيه، 1/5. و مکارم شيرازی، 1/23). این دسته از آیات به سی آیه و بیست قاعده فقهی مصرح و غیرمصرح میرسد. از جمله آنها است: «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضَى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لايَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(توبه/ 91)»»، اين آيه به قاعده احسان دلالت دارد. و آيات «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لايُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ(بقره/ 185)»، و «ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ(مائده/ 5)» بر قاعده نفی عسر و حرج دلالت میکنند.
2-3- قواعد فقهی در قرآن
در قرآن كريم به تعدادي از قواعد فقهي اشاره شده است. برخي از آنها را كه در قرآن به الفاظشان تريم شده را «قواعد مصرحه» مینامیم و برخی دیگر را كه به الفاظ آن در قرآن تحريم نشده است، «قواعد مستنبطه» نامگذاری میکنیم. مجموع این قواعد عبارتند از: 1. اتلاف. 2. احسان. 3. ارشاد. 4. جبّ. 5. اقرار. 6. مانعيت اقرب از ابعد. 7. الزام. 8. تقيه. 9. تقدم دين بر ارث. 10. رجوع جاهل به عالم. 11. ضمانت كفيل. 12. صحت فعل مسلم. 13. عدم التذكيه. 14. قرعه. 15. لاضرر. 16. لزوم. 17. المجالس بالامانة. 18. نفي سبيل. 19. نفي عسر و حرج. 20. حرمت اقوام رضاعي مطابق اقوام نسبي ر. ك. به: مصطفوي، القواعد.
2-4- اعتباربخشی به منابع فقه
قرآن با بیان جامع خود به معرفی کسانی پرداخته که موظفند جزئیات مسائل و فروع احکام را بیان نمایند، مانند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل/ 44)»، و «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(حشر/ 7)». اين آيه وظیفه تبیینی پیامبر (ص) نسبت به آنچه برای مردم نازل شده و بدان نیاز دارند را بیان میکند. و آیه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنتُمْ لاتَعْلَمُونَ(انبياء/ 7)» در نهایت به حجیت قول ائمه معصوم (ع) منتهی میشود.
3- گستره فقه القرآن
قلمرو احکام قرآن گستره بسیار وسیعی را در بر میگیرد. در نخستین تقسیم آنچه در باره انسان تشريع کرده و عنوان احكام الهي به خود گرفته است، به احكام اعتقادي و احکام عملی منقسم میشود. احکام عقیدتی آن دسته از احكام است كه به اعتقادات تعلق میگیرد و در قرآن با ساختار امري و نهيي بيان شده است، مثل: « وَ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ لاَتُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً (نساء/ 36)». در اين اوامر و نواهي، اعتقاد، عين عمل به آن است و چيزي بيش از آن نميخواهد و مقصود از احکام عملی احكامي است كه تنها با اعتقاد تمام نميشود، و افزون بر باورداشتن، همراه با عمل است، مانند: نماز و روزه و….
از سوی دیگر احكام عملي ـ به معني عام كلمه ـ همه فرامين الهي اعم از عبادي و غيرعبادي را در بر ميگيرد، اما به معني خاص كلمه، در مقابل حقوق است. حقوق در يك تعريف، عبارت است از: مجموع مقرراتي كه بر اشخاص از اين جهت كه در اجتماع هستند حكومت ميكند (كاتوزيان، ناصر، مقدمه علم حقوق، ص13). و همانطور که گفته شد هماره خصيصه دو طرفي دارد و از اين جهت ملازم با تكليف است.
آري: اگر سخن از حق الهي به ميان آيد، معني عام حكم و بلكه فراتر از همه اقسام آن مورد نظر خواهد بود و از این رو ميتوان همه تكاليف را جزء حقوق الهي دانست.
به هر صورت فقه القرآن در عرصههاي مختلف حضور دارد و در مجموع به دو بخش تكاليف و حقوق تقسيم ميشود. بخش تكاليف بيشتر به مسائل عبادي چون، طهارت، صلاة، صوم، حج، خمس و…، و بخش حقوق به قوانين و مقررات حاكم بر افراد در جامعه ميپردازد. احکام فقهی قرآن به اعتبار نوع جعل به احكام وضعي و احكام تكليفي تقسيم ميشود. حكم تكليفي را نيز به وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه تقسيم ميكنند. به اعتبار رابطه حکم با مكلف، به احكام فردي و احكام اجتماعي، به اعتبار ابزار عمل به جوارحی(برونی) و جوانحی(دروني) و به اعتبار صادر كننده حکم، به الهي و حكومتي تقسیم میشود.
فصل دوم: دانش اعجاز قرآن:
يكي از دانش هاي مهم قرآني، دانش اعجاز است. بر اساس آيات تحدي، قرآن معجزة پيامبر(ص)است و هيچ كس توان آوردن يك سوره، ده سوره و مانند قرآن را ندارد؛
(وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِين)؛«و اگر دربارة آنچه بر بندة خود نازل كرده ايم شك و ترديد داريد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را ـ غير خدا ـ براي اين كار فرا خوانيد اگر راست مي گوييد. پس اگر چنين نكنيد ـ هرگز نخواهيد كرد ـ از آتشي بترسيد كه هيزم آن، بدنهاي مردم و سنگهاست و براي اين كافران آماده شده است».
(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون)؛«آنها مي گويند: او به دروغ اين را نسبت داده! بگو: اگر راست مي گوييد، شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد و تمام كساني را كه مي توانيد دعوت كنيد. و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد تنها با علم الهي نازل شده؛ و هيچ معبودي جز او نيست! با اين حال تسليم مي شويد؟».
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا)؛«بگو: اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يکديگر را كمك كنند».
(أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِين)؛«يا مي گويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولي آنان ايمان ندارند. اگر راست مي گويند سخني همانند آن بياورند».
فصل سوم: وجوه اعجاز قرآن:
قرآن پژوهان و مفسران و كلام نويسان بسياري وجوه اعجاز قرآن را به بحث و بررسي نشسته و وجوهي چند براي اثبات اعجاز قرآن برشمرده اند. براي نمونه باقلاني، خبرهاي غيبي، امّي بودن پيامبر، نظم بي مانند و تأليف عجيب را از وجوه اعجاز قرآن ميشمارد.
نظام معتزلي اعجاز قرآن را در صرفه بودن قرآن مي شناسد و علي بن عيسي رماني وجوه اعجاز قرآن را تا هشت وجه شمارش مي كند. در اين ميان شهيدين كه از برجسته ترين فقيهان شيعه در سدة هشتم و دهم به شمار مي روند، در جاي جاي آثار و كتابهای خويش به برخي از وجوه قرآن اشاره مي كنند:
الف) نظم قرآن:
يكي از وجوه اعجاز قرآن در نگاه شهيدین، نظم قرآن است. شهيد اول در بحث قرائت نماز و فراموشي يك واژة سورة حمد، حكم به اعادة قرائت سورة حمد ميدهد و اين حكم را به نظم قرآن مستند مي سازد. به باور شهيد فراموشي يك واژة سورة حمد سبب فروپاشي نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن مي شود. بنابراين بايد سوره را اعاده كرد تا اعجاز قرآن از ميان نرود.
هم ايشان در بحث قرائت نماز به زبان غير عربي، حكم به عدم جواز اين نماز مي دهد و مستند خويش را ناسازگاري اين شكل از نماز با نظم قرآن مي خواند و نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن مي شناسد. شهيد ثاني نيز نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن مي شناسد و بر اين اساس نمازي را كه در آن قرآن به قصد افهام ديگري خوانده شده، صحيح مي خواند. به باور شهيد اين حكم از آن جهت است كه اعجاز قرآن در نظم و اسلوب آن است و قصد نمازگزار در آن هيچ تأثيري ندارد. شهيد ثاني در بحث بهره گيري از قرائت قاريان قرآن در نماز نيز حكم به عدم جواز قرائتي مي دهد كه از جهت ترتيب آيات، كلمات و جملات با قرائت متواتر ناسازگار است و مستند اين حكم را از ميان رفتن نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن معرفي مي كند.
ب) فصاحت و بلاغت قرآن
يكي ديگر از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت قرآن است. به باور شهيد اول، الفاظ قرآن مانند نظم قرآن از وجوه اعجاز قرآن شناخته مي شود. بر اين اساس شهيد اول قرائت نماز به زبان فارسي را برنمي تابد و اين شكل از نماز را با اعجاز قرآن ناسازگار مي بيند.
در اين عبارت، شهيد تنها از ناسازگاري اين شكل از نماز با اعجاز قرآن سخن مي گويد و روشن نمي سازد كه كدام يك از وجوه اعجاز قرآن با اين شكل از نماز ناسازگار است، اما در كتاب «ذكري» دو دليل براي عدم جواز قرائت نماز به زبان فارسي عرضه ميدارد كه دليل دوم، مراد شهيد از اعجاز را روشن مي كند. دليل نخست آنكه قرآن به زبان عربي فرود آمده است. دليل دوم ناسازگاري اين نوع از قرائت با لفظ و نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن.
اين دليل به قرينة دليل نخست نشان از آن دارد كه مراد شهيد از اعجاز قرآن در كتاب «دروس»، لفظ قرآن است و منظور وی از لفظ قرآن، عربي بودن آن نيست؛ چه اينكه عربي بودن دليل نخست شهيد است و در اين دليل هيچ اشاره اي به معجزه بودن قرآن نشده است. بنابراين مراد شهيد از «لفظ» همان فصاحت و بلاغت قرآن است كه شمار بسياري از قرآن پژوهان آن را به عنوان اصليترين وجه اعجاز قرآن مي شناسند.
ج) شیوه بیان قرآن
يكي ديگر از وجوه اعجاز قرآن، اسلوب قرآن است. شهيد ثاني اين وجه را به عنوان دليل جواز قرائت قرآن در نماز با قصد افهام ديگري مي آورد. بر اين اساس، شكل و محتواي قرآن متفاوت با ديگر آثار بشري است. شكل قرآن نه در قالب شعر مي گنجد و نه در قالب نثر، اما با اين همه، محاسن شعر و نثر در آيات وحي مشهود است. چنان كه محتواي قرآن نيز معارف بسيار بلندي را در خود جاي داده است و يك موضوع در قالب هاي گوناگون به مخاطب عرضه مي شود.
قرآن کریم مانند دیگر متون شیوههایی برای بیان احكام، حقوق و تكاليف خود دارد که برخی از آنها عبارت است از:
1- شيوه گفتاری
مراد از شیوه گفتاری، شیوههایی است که در گفتار گوینده متبلور میشود و در حاق کلام وجود دارد. قرآن كريم فرمود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ» (توبه/ 6) «إنّاأنْزَلناهُ قُرآناً عَرَبيّاً لَعَلّكُم تَعْقِلُونَ» (يوسف/ 2) و «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» (شعراء/ 195) اين متن مقدس گرچه نازل از سوي خدا است، به اقتضاي اینکه براي مردم نازل شده است و مخاطب مشافهی آن مردم عرب بودند، به لباس عربي در آمد و اصول موضوعه، اسلوبهای كلامي و قواعد محاوره عرب را رعايت نمود. که برخي از آنها عبارتند از: نصّ و ظاهر. عموم و خصوص. اطلاق و تقييد. اجمال و تبيين. بيان احكام موقتي و دائم، حقيقت و مجاز، مفاهيم، استثناء و … بايد توجه داشت كه بسياري از اين امور جزء قوانين محاوره عمومي هر زبان، از جمله زبان عربي است. گرچه ممكن است در كاربرد يا اصطلاح اندك تفاوت داشته باشد.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه قرآن داراي اصطلاحات ويژه نيز ميباشد، كه مفسّر قرآن، ـ تفسير محض يا تفسير آيات الأحكام ـ بايد بدان توجه داشته باشد.
ب. شيوه رفتاری
منظور از شیوه رفتاری، شیوههایی است که گرچه در ارتباط با کلام و عارض بر آن میشود، در ذات سخن نیست و بیشتر به مقوله عمل مینماید. برخی شیوههای رفتاری بیان قرآن از این قرار است:
- روش تدريجی:
بدین معنی که تشريعات قرآن به صورت مرحلهاي و اندك اندك بود و احكام و تكاليف متعلق به موضوعات گوناگون بیان شده است. لازم به ذکر است که شیوه تدریج هم در تشریع کلی عناوین فقهی جاری بود و همه عناوین یک دفعه تشریع نشد و هم مسائل هر عنوان یکجا بیان نشده است. نمونه اين شيوه را در وجوب جهاد (حج/ 39؛ نساء/ 91؛ و انفال/ 61؛ و توبه/ 123، و 36 و 5 و 29). و تحريم خمر (نحل/ 67؛ و بقره/ 219؛ و نساء/ 43؛ و مائده/ 9). و برخي ديگر از احكام ميتوان ملاحظه نمود. نسخ احكام، و تشريع حكم موقت را نيز در همين راستا ميتوان ارزيابي نمود. بلكه ميتوان گفت راز اين روش قرآن، عنايت و توجه شارع به نقش زمان و مكان و شرايط تشريع و اجراي احكام است. خصیصه انعطافپذیری در احکام اسلام و قرآن را میتوان از اين شيوه برداشت نمود.
- تشريع با ملاطفت:
در برخی موارد ممکن است قرآن حكمي را بدون خطاب و وجود مخاطب تشريع كند، اما در بسياري از موارد اين تشريع با خطاب: «يَا اَيّهُا الّذِينَ آمَنُوا» همراه است، از جمله آيه صوم كه ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/ 183) و در مواردی جهت رعايت احترام پيامبر (ص) آن حضرت را مخاطب نموده، و پيام را از طريق «قل» و به طور غير مستقيم، براي مردم بيان كرده است.
تشريع با بيان حكمت:
هر از چندي قرآن در بيان تكاليف، از این شيوه استفاده میکند و براي كاهش دشواري، آن را با بيان انگيزهها همراه ميكند، به عنوان مثال در تشريع نماز ميفرمايد: «أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» ِ(عنكبوت/ 45) و يا درباره روزه ميفرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصّيامُ… لَعلّكُمْ تَتّقُونَ» (بقره/ 183) و….
- تأکیدی بودن برخی احکام:
نمونههای فراوانی وجود دارد که آیه وضوء، غسل و تیمّم از آن جمله است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَ إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ وَ إِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» .
این آیه در سوره مدنی مائده ـ از سورههای آخر عصر نزول ـ قرار دارد، در حالی که نماز در مکه تشریع شده و حتی در سومین سوره نازل شده قرار دارد «…وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا» (مزمل/20) بنابر این با قطع نظر از امکان جا به جایی آیات، این احتمال هست که تأکیدی بر سنت تشریعی نبوی (ص) یا جلوهای از تدریجی بودن احکام باشد. در آیه مربوط به نماز جمعه «یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (جمعه/9) لحن عبارت «إِذَا نُودِي لِلصَّلاةِ» حکایت از این دارد که پیش از آن نماز جمعه برگزار میشد، ولي نوعی بی رغبتی در آن بود و این آیه تشویق و ترغیب بر حضور در آن دارد.
- روش اقتباسی:
گرچه به دقت عقلی و نقلی بر این باوریم که حکم امضایی به تمام معنی نداریم اما در زمینه اقتباس عناوین و موضوعات، به نوعی، اقتباس از عرف زمان بعثت یا حتی پیش از آن در بین بوده است. نماد این شیوه را میتوان در موضوع نماز، روزه، حج، نکاح، طلاق، بیع، بلوغ و… ملاحظه نمود. شارع مقدس در گونه امور با گرفتن عناوین و نام آن از عرف موجود عرب، با اصلاح و تغییر شرائط یا اجزاء، به عنوان حکم مشروع اسلامی بیان نمود. از جمله تعدد ازدواج که در جاهلیت روا بود و قرآن با اصلاح اساسی و تغییر شرائط و اجزاء آن را امضاء نمود و فرمود: «َإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّتُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّتَعْدِلُواْ فَوَاحِدَة» (نساء/ 3) اما ازدواج مردان با همسر پدران را ممنوع نمود: «وَ لاَتَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاء سَبِيلاً» (نساء/22).
در همین راستا است اقتباس برخی از احکام از بنای عقلاء یا دیگر شرایع به عنوان اشتراک ادیان در اعمال شرعی. از جمله: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/ 183) و «…إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ» (قصص/ 27) این آیه ازدواج و اجاره در شریعت عصر موسی(ع) و شعیب(ع) یعنی شریعت ابراهیم(ع) را بیان و آن را امضاء نمود.
بسا راز این مهم، این باشد که شارع بگوید اگر امر مقبولی باشد، هرچند از غیر مسلمین، مورد پذیرش است.
3- شیوه انگیزشی
در قوانین بشری معمولا انگیزهای جز اجرای قانون نباید باشد، حتی نمیتوان اخلاق را به قانون ضميمه نمود، لیکن با ایجاد نظام انگیزشی ويژه خود، شیوهای را عرضه نمود که روح معنوی حاکم بر فقه و حقوق قرآنی را نشان میدهد. از ملاحظه آيات الاحكام چنين مینماید که روح حاكم بر بيان فقه و حقوق، تقوي و قرب الهي است، اقامه نماز «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ…الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (بقره/ 2-3) و فلسفه روزه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/183) حج را همراه با تقوي بيان ميكند: «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ … وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الأَلْبابِ» (بقره/ 197) وفاي به عهد و صبر در مشكلات را نشانه تقوا ميداند: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (بقره/ 177) وصيت و قصاص را حقي براي متقين ميشناسد: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» (بقره/ 179 و 180) نكاح، طلاق و معاشرت با زن و فرزند را در كنار تقوي سفارش ميكند: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ…وَ اتَّقُوااللَّهَ و اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقره/ 231) به حرمت ربا در كنار تقوي معني ميدهد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (بقره/ 278) و بسياري از مسائل ديگر چون ، رهن، دين، شهادت و…را با تقوي همراه ميسازد، حتي اجراي عدالت و توصيه به آن را زمينه ساز تقوي ميداند «اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَب لِلّتَقْويَ» (مائده/ آیه 7)
د) اسلوب قرآن
1- دانش تفسير
شهيدين دانش تفسير را بسيار پراهميت و مهم مي شناختند. شهيد ثاني براي آشنايي بيشتر با شيوة اهل سنّت در تفسير آيات قرآن به مصر سفر مي كند و در درس تفسير ابوالحسن البكري و ناصرالدين ملقاني مالكي، مدرس «تفسير بيضاوي» حضور مي يابد و با شيوة بكري، ملقاني و بيضاوي در تفسير آيات وحي آشنا ميشود. به باور شهيد ثاني، فهم آيات وحي به ميزان دانش هاي مفسر و صفاي قلب او بسته است. هر اندازه دانش مفسر و صفاي قلب او بيشتر باشد، فهم او از آيات وحي بهتر و عميقتر خواهد بود. شهيدين در تفسير فقهي خويش از آيات قرآن، از روش هايي سود مي برند كه برخي ريشه در آيات وحي دارد و شماري ديگر آبشخور روايي دارند.
1-1- تفسير قرآن به قرآن
فهم متن به متن از روش هاي مهم دريافت مراد و مقصود پديد آورندة متن است. دلايل اعتبار و حجيت اين روش در قرآن و روايات در خور دست يابي است. در قرآن، آية شريفة (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَاب) (آل عمران/7) بر تفسير بخشي از آيات قرآن كه متشابهات ناميده مي شوند، به كمك گروهي از آيات كه محكمات خوانده مي شوند، دلالت دارد و در روايات، روايت «فان القرآن يفسر بعضه بعضا» از تفسير مطلق به مبين، عام به خاص و … حكايت دارد. در آثار شهيدين اين روش تفسيري بيش از هر روش ديگري مورد استفاده قرار گرفته است. در اين آثار از سياق، اسباب نزول، مبين، مقيد براي تفسير آيات قرآن سود گرفته شده است:
1-1-1- تفسير آيه به كمك سياق
سياق، از منابع و مصادر مهم تفسير بهينة آيات قرآن در آثار شهيدين شناخته مي-شود. براي نمونه شهيد اول در تفسير آية شريفة سوره مائده, آیه 6؛(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن) و بيان حكم مقدار مسح از سياق پيشيني سود مي برد. ايشان مي نويسد:
«از آن جهت كه در سياق (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُم)مسح بخشي از سر مراد است، بنابراين در مورد بحث نيز مسح مقداري از پا كفايت مي كند و مسح تمام پا واجب نيست».
در نظرگاه وی، حجيت سياق مشروط به نبود دليل ناسازگار است. بر اين اساس استناد برخي از اهل سنت به سياق آية شريفة (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (احزاب/٣٣) و اختصاص آيه به همسران پيامبر درست نيست، چه اينكه:
1. ضمير «كُم» نشان از پايان يافتن بحث همسران پيامبر دارد.
2. رواياتي كه در متون روايي اهل سنت آمده و بيانگر سبب نزول آيه است، با استناد اين گروه به سياق ناسازگار است.
3. خروج از يك حكم و ورود به حكمي ديگر در آيات قرآن فراوان است.
1-1-2- تفسير آيه به كمك سبب نزول
شهيدين، در جاي جاي آثار خويش از اسباب نزول قرآن سود مي برند و سبب نزول آيات را در فهم و تفسير آيات بسيار تأثير گذار مي بينند. براي نمونه شهيد اول، وجوب تمسك به مذهب اماميه را به آية(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِين) (آل عمران/٦١) مستند مي كند و در تفسير و تبيين مستند خويش از سبب نزول سود مي برد. هم ايشان در تفسير آية شريفة (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (احزاب/٣٣) نيز از اسباب نزولي كه در متون روايي اهل سنّت آمده است بهره مي گيرد.
1-1-3- تفسير مجمل به مبين
به باور شهيد اول، آية شريفة (وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء) (بقره/228) از جهت مقدار عده و تعيين معتده مجمل است و آيات ديگري از قرآن مبين اين اجمال هستند:(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا)؛«و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (و عده نگه دارند)».
(وَاللائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولاتُ الأحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُن)؛«و از زننانتان، آنان كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها (از نظر بارداري) شك كنيد، عده آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند؛ و عده زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند».
1-1-4- تفسير مطلق به مقيد
شهيد اول آية شريفة (وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة) (مجادله/3) را مجمل مي شناسد و در تفسير آن از آية (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَة)(نساء/92) بهره مي گيرد. (همان، /46-45) بر اين اساس شهيد در بحث از شرايط اعتبار عتق، اسلام را شرط نخست ميخواند. او در مورد قتل، حكم به عتق رقبة مؤمنه مي دهد و آن را اجماعي ميخواند و در مورد غير قتل، عتق رقبة مؤمنه را اقوي مي خواند.
1-2- تفسير قرآن به روايت
شهيدين، سنت را دومين منبع يا مصدر احكام مي شناسند و سنّت معصوم(ع)را در حكم سنّت پيامبر(ص)معرفي مي كنند. بر اين اساس در جاي جاي آثار شهيدين سنّت پيامبر(ص)و معصومين:در تفسير آيات وحي به كار رفته است.
نمونة نخست: شهيدين در كتاب شهادات از روايت امام صادق(ع)در تفسير آية شريفة (وَلا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا)(بقره/٢٨٢) سود مي برند و حكم به وجوب كفايي تحمل شهادت در صورت فراخوان شهود مي دهند.
نمونة دوم: فهم امام صادق(ع)از آيه(يَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا)(اسراء/١٠٧) در بحث سجده نماز مورد استفاده شهيد اول قرار گرفته است.
نمونة سوم: شهيد اول از رواياتي كه دلالت بر سهم الارث خنثي دارد، در تفسير آية (لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُور)(شوري/٤٩) سود مي برد و مخالفت ابن ادريس با نظرية مشهور و استناد به آية ياد شده را برنمي تابد، چه اينكه آية شريفه، حكم اكثريت افراد را بيان مي كند، نه آنكه دلالت بر حصر افراد به مؤنث و مذكر داشته باشد.
نمونة چهارم: شهيد اول براي روشن ساختن مصداق(وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى) در آية شريفه(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِين)(بقره/ ٢٣٨) از روايت امام باقر(ع)سود مي برد و نماز ظهر را همان «صلاة وسطي» مي خواند.
1-3- تفسير قرآن به عقل
شهيدين عقل را يكي از ادله احكام مي شناسند و در جاي جاي آثار خويش از عقل به عنوان دليل حكم بهره مي گيرند. براي نمونه وجوب امر به معروف و نهي از منكر را مستند به دليل عقل مي كنند (شهيد اول، الدروس،2/47) و عقل را به عنوان يكي از ادله حرمت غصب مي شناسند.
هم ايشان از دليل عقل در تفسير آيات بهره مي گيرند. براي نمونه در تفسير آية شريفة (فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَق)(شعرا/٦٣) از عقل بهره مي گيرند و «ضرب» را به عنوان لحن الخطاب در تقدير مي گيرند؛ «فضرب فانفلق».
2- دانش نسخ
يكي ديگر از دانش هاي قرآني، دانش نسخ است. اهميت اين دانش، بسياري از قرآن پژوهان، مفسران و فقيهان را به بحث دربارة موضوعات زير مجموعة اين دانش وا داشته است. تا آنجا كه برخي اثري مستقل در اين موضوع عرضه داشته، شماري ديگر در ذيل آيه نسخ و آيات ناسخ و منسوخ به بررسي مقولة نسخ پرداخته و شرايط آن را ياد آور مي شوند و گروهي چون فقيهان در فهم و استنباط احكام ناگزير از طرح نسخ و مباحث زير مجموعة آن مي شوند.
در اين ميان شهيدين در شمار فقهايي قرار دارند كه در مستند سازي نظريات فقهي خويش يا در مقام نقد مستندات قرآني مخالفان به برخي از مباحث نسخ اشاره دارند. از جمله موارد نسخ در آثار شهيدين عبارت از نسخ در اديان میباشد. يكي از مباحث زير مجموعه نسخ، رخداد نسخ در اديان الهي است. در اين بحث اکثریت مسلمانان از رابطة نسخ ميان كتابهاي آسماني مي گويند و اين رابطه را شرط صحت نبوت پيامبر اسلام(ص)مي خوانند. در برابر ايشان، گروهي اندك نسخ ديگر كتابهاي آسماني را باور ندارند و صحت نبوّت پيامبر اسلام(ص) را منوط به نسخ ديگر كتابهاي آسماني نمي بينند. به باور ايشان موسي و عيسي(ع)مردم را به پيروي از شريعت خويش تا زمان ظهور پيامبر اسلام(ص) فرا خواندند. بنابراين با آمدن دين جديد و نزول قرآن تكليف مردم به پيروي از كتابهاي آسماني از درجة اعتبار خواهد افتاد و در اين صورت، رابطة نسخ ميان كتابهاي آسماني برقرار نخواهد شد.
در اين ميان شهيد اول همچون ديگران، از رابطة نسخ ميان كتابهاي آسماني سخن مي گويد و ديگر كتابهاي آسماني را منسوخ مي خواند. او در جاي جاي آثار و تأليفات خويش عبارت «الكتب السماوية المنسوخة» را به كار مي برد و در مورد احكام اين كتابها به بحث و بررسي مي پردازد. براي نمونه در بحث احكام جنابت، حكم به جواز مس كتابهاي منسوخ مي دهد؛ «و يجوز مسّ الكتب المنسوخة» (الدروس،1/96 و3/163؛ ذکری،1/266) و در بحث از مكاسب حرام، نسخه برداري، تعليم و تعلم كتابهاي منسوخ را در شمار مكاسب حرام مي آورد. (الدروس،3/163)
بنابراين شهيد اول نيز ديگر كتابهاي آسماني را منسوخ مي شناسد و با اين فرض به بحث در مورد احكام آنها مي پردازد.
2-1- انواع نسخ
2-1-1- نسخ در سنّت
تمامي اصول نويسان و فقيهان، نسخ سنّت به سنّت را جايز مي دانند. (سرخسي، اصول سرخسي،2/67) بر اين اساس شهيد اول نيز حكم به جواز نسخ سنّت به سنّت مي دهد؛ «اذ النسخ جائز في السنة» (ذکری،1/425) و در مستند سازي نظرية خويش از روايت «ان الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن» بهره مي گيرد. او در جاي جاي آثار خويش از نسخ سنّت به سنت مثال مي زند. براي نمونه در بحث مبطلات نماز (خویی،/66)، قرار دادن دستها بين دو زانو در حالت ركوع (همان،/87) و… را، از نسخ روايت به روايت مي گويد. (ذکری،1/163،190؛3/105)
2-1-2- نسخ در آيات
دو نظريه در مورد رخداد نسخ در آيات قرآن وجود دارد:
نظرية نخست رخداد نسخ در آيات قرآن را به هيچ روي برنمي تابد و از مستندات قرآني و روايي مخالفان پاسخ مي دهد و افزون بر اين، ميان آياتي كه طرفداران نسخ به عنوان ناسخ و منسوخ مي شناسند، رابطة نسخ را برقرار نمي بيند.
گروه كمي از قرآن پژوهان و مفسران به اين نظريه اعتقاد دارند. (ابن الجوزي،/17) براي نمونه ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني يكي از بنيانگذاران اين نظريه مي گويد: «نسخ ميان آيات قرآن رخ نداده است.» (فخر رازي،3/229) ابن جنيد، عبدالمتعال جبري مصري و … نيز از ديگر طرفداران اين نظريه شناخته ميشوند.
نظرية دوم رخداد نسخ ميان آيات قرآن را پذيراست و بر اين اساس شماري از آيات را ناسخ و تعدادي را به عنوان منسوخ معرفي مي كنند.
از ميان دو نظرية ياد شده، تمامي مفسران و فقيهان شيعه نظرية دوم را پذيرفته و در جاي جاي آثار خويش از آياتي به عنوان ناسخ و از آياتي ديگر به عنوان منسوخ نام مي برند.
شهيد اول يكي از برجسته ترين فقيهان شيعه، رخداد نسخ در آيات قرآن را باور دارد. او برخي آيات را منسوخ مي خواند و شماري را ناسخ. براي نمونه در نگاه شهيد، ميان دو آيه زير رابطة نسخ برقرار است؛ آية نخست ناسخ و آية دوم منسوخ شناخته ميشود:
آية نخست:(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير)؛«و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند، دربارة خودشان به طور شايسته انجام دهند و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است».
آية دوم:(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لأزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم) ؛ «و كساني از شما كه در آستانه مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود به جا مي گذارند، بايد براي همسران خود وصيت كنند تا يك سال آنها را بهره مند سازند، به شرط اينكه بيرون نروند و اگر بيرون روند، گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه دربارة خود به طور شايسته انجام مي دهند. و خداوند دانا و حكيم است.»
شهيد ثاني نيز رخداد نسخ در آيات قرآن را باور دارد و در مواردي از ناسخ و منسوخ قرآن بحث مي كند. براي نمونه ميان دو آيه زير رابطة نسخ برقرار است:
(لا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا) (احزاب/52)
«بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدل كني، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد! و خداوند ناظر و مراقب همه چيز است».
(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالاتِكَ اللاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا) ؛
«اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اي و دختران عموي تو و دختران عمه ها و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند و هر گاه زن با ايماني خود را به پيامبر بخشيد، چنانچه پيامبر بخواهد، مي تواند او را به همسري برگزيند؛ اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ديگر مؤمنان؛ ما مي دانيم براي آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرر داشته ايم؛ اين به خاطر آن است كه مشكلي بر تو نباشد و خداوند آمرزنده و مهربان است!».
در نگاه شهيد ثاني آيه نخست منسوخ است و آية دوم ناسخ. آية اول از حرمت كنيزان به عقد، بدل كردن همسران و افزودن بر تعداد همسران مي گويد و آية دوم اين احكام را نسخ مي كند.
به باور شهيد ثاني نسخ در سوره هاي مفصّل قرآن رخ نداده است و وجه نام گذاري اين گروه از سوره ها، نبود نسخ در آنهاست. (شهيد ثاني، شرح لمعه،1/605)
2-1-3- نسخ ميان آيات و روايات
- نسخ قرآن به سنّت
نظريات گوناگوني در نسخ قرآن به سنّت وجود دارد:
نظرية اول: برخي چون شافعي و بيشتر شافعيان و اهل ظاهر، نسخ كتاب به سنّت متواتر را روا نمي دانند (خويي،/206) و براي اثبات درستي نظرية خويش به آية(مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير)(بقره/106) استناد مي كنند. افزون بر اين، نسخ كتاب به سنّت با آياتي كه پيامبر(ص)را به پيروي از قرآن فرا مي خواند و آن حضرت را مبيّن قرآن مي خواند ناسازگار است.
نظرية دوم: گروهي چون مالك و ابوحنيفه، نسخ قرآن به سنّت متواتر را جايز مي دانند. اين گروه خود به دو دسته تقسيم ميشوند: دستة نخست هم جواز اين نسخ را باور دارد و هم به رخداد آن در شريعت اسلام اعتراف دارند و براي اين گونه از نسخ، به نسخ آية وصيت به سخن پيامبر(ص)«الا لا وصية لوارث»، نسخ آية جلد به خبر رجم (فخر رازي،2/332) و نسخ آية وضو به مسح بر خفين (سرخسي، اصول السرخسي، 2/67) مثال مي زنند و دستة دوم تنها حكم به جواز نسخ كتاب به سنت مي دهند و وقوع آن را در شريعت اسلام بر نمي تابند.
نظرية سوم: شماري نسخ قرآن به سنّت را در صورتي روا مي دانند كه سنّت برگرفته از وحي باشد، نه اجتهاد.
شيخ طوسي و مرحوم طبرسي از تفسير نويسان برجستة شيعه (طوسي، التبيان، 1/398؛ طبرسي،1/342) و قرطبي (قرطبي،2/263) و سرخسي (سرخسي، المبسوط، 27/143) از مفسران و فقيهان نامدار اهل سنّت، نسخ قرآن به سنّت را باور دارند و دليل اين انتخاب را وحياني بودن سنّت مي دانند. شيخ طوسي در مستند سازي نظرية خويش مي نويسد:
«احكام قرآن دائر مدار مصالح هستند، بنابراين چنان كه ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به آيه ديگري منسوخ گردد، بنابراين ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به سنت نسخ گردد.» .
در نظرگاه شهيد اول نيز چنان كه رخداد نسخ ميان آيات قرآن پذيرفته است، نسخ قرآن به سنّت نيز رواست. شاهد اين نظريه آنكه شهيد در مقام نقد نظريه اي كه آية شريفة(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَك)(نساء/102) را به سنّت پيامبر(ص)در وجوب تأخير نماز به هنگام ترس منسوخ مي داند، سخن از ناروا بودن اين گونه نسخ نمي گويد، بلكه از نبود شرط نسخ، حكم به عدم جواز اين نسخ میدهد. به باور شهيد آية شريفه از جهت زماني پس از سنّت پيامبر(ص)فرود آمده است، بنابراین شرط نسخ كه تقدّم زماني دليل منسوخ بر دليل ناسخ است، در اينجا وجود ندارد. (شهيد اول، ذكري، 4/342)
شهيد ثاني نيز اصل امكان اين گونه نسخ را مي پذيرد و به همين جهت در نقد نظرية نسخ عقد موقّت، از ناممكن بودن اين شكل از نسخ سخن نمي گويد. او در نقد نظرية اهل سنّت مبني بر نسخ آية شريفة(فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة)(نساء/24) به روايات مي گويد:
«اين ادعاي نسخ از جهاتي چند در خور پذيرش نيست:
1. رواياتي كه اهل سنت براي نسخ مي آورند با يکديگر ناسازگارند.
2. بر اساس مستندات روايي اهل سنت، نسخ بايد دو مرتبه صورت پذيرفته باشد كه يك مرتبه آن، نسخ حليت عقد موقت در حجة الوداع، به حرمت عقد موقت در جنگ خيبر است، در صورتي كه هيچ كس چنين نسخي را ادعا ندارد.
3. روايت ربيع بن سبره كه يكي از مستندات روايي نظريه نسخ است، از چند جهت در خور استناد نيست: الف) اين روايت از جهت سند مخدوش است. ب) واژگان روايت با يکديگر ناسازگارند. ج) اين روايت با ديگر رواياتي كه دلالت بر عدم نسخ عقد موقت دارد ناسازگار مي باشد» .
- نسخ سنّت به قرآن
در نسخ سنّت به قرآن نيز چند نظريه وجود دارد:
1. جواز نسخ سنّت به قرآن
طرفداران اين نظريه به دليل اولويت، حكم به جواز اين نسخ مي دهند. به باور اين گروه اگر نسخ قرآن به سنت روا باشد، بنابراین به اولويت نسخ سنّت به قرآن نيز جايز خواهد بود. برخي از نمونه هاي اين نسخ به قرار ذیل است:
نمونة اول:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيم) ؛«اي كساني كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر مي ترسيد،
خداوند هر گاه بخواهد، شما را به كرمش بي نياز مي سازد؛ خداوند دانا و حكيم است».
پيامبر فرمود: «من دخل المسجد فهو آمن». ميان آية ياد شده و روايت پيامبر رابطة نسخ برقرار است. آيه ناسخ و روايت منسوخ است.
نمونة دوم: در بحث استحباب اذان براي نماز قضا نيز شهيد اول از نسخ سنّت به آيه سخن مي گويد. او مي نويسد:
«جايز است كه يك اذان و اقامه براي نماز اول گفته شود و براي ديگر نمازها تنها اقامه گفته شود، هر چند برخي معتقدند كه گفتن اذان و اقامه براي هر نماز افضل است، چه اينكه پيامبر كه در جنگ خندق چهار نماز ايشان قضا شده بود، به بلال گفتند اذان و اقامه بگويد و او نيز براي هر نماز قضا، اذان و اقامه ميگفت».
نمونة سوم: آية شريفة(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا)؛
«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتريهايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايي كه از اموالشان مي كنند. و زنان صالح، زناني هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا برای آنان قرار داده، حفظ مي كنند. و آن دسته از زنان را كه از سركشي و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و در بستر از آنها دوري نماييد و آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروي كردند، راهي براي تعدي بر آنها نجوييد! خداوند بلند مرتبه و بزرگ است». سخن پيامبر: «لا تضربوا اماء الله». ميان آية شريفه و سخن پيامبر رابطة نسخ برقرار است و آية قرآن ناسخ سخن پيامبر مي باشد. نمونة چهارم: وجوب تأخير نماز به هنگام ترس تا زمان رهايي از آن، با آية شريفة زير نسخ شده است.
گروه دوم حکم به عدم جواز نسخ می دهند و دلایلی را بیان می کنند.
نتیجه:
فقه به عنوان یکی از شاخههای مهم علوم در حوزه معارف دینی و اسلامی است، هر چند در نام ردههای علمی با هم اندکی اختلاف باشد. دانش فقه بر اساس یک تقسیم از پیشینیان جزء علوم مقصود از بخش علوم نقلی از اقسام علوم دینی در حوزه علم غیرحکمی است. و بر اساس تقسیم دیگری از گذشتگان یکی از پنج شاخه اصلی علوم است، و در تقسیم جدید جزء علوم انسانی به شمار میرود.
قرآن بنیانگذار علم فقه و مبناساز دانش فقه در قالب آیات الاصول و آیات القواعد است و نیز به منابع فقهی از قبیل عقل و بیان معصومان اعتبار بخشیده و آن را حجت نموده است.
فقه القرآن محل تلاقی دو دانش فقه و تفسیر است، لذا لازم است محقق حوزه فقه القرآن بر مبانی هر دو دانش اطلاع داشته باشد. همچنین مفسر آیات فقهی باید به این مبانی توجه داشته باشد: تفسیرپذیری قرآن، روا بودن تفسیر، پذیرش ظواهر آیات، و تشریعی بودن قرآن.
امام صادق(ع) میفرماید: «نَزَلَ القُرآنُ اَرْبَعَةَ اَربَاعٍ رُبْعٌ حَلالٌ، و رُبْعٌ حَرامٌ وَ رُبعٌ سُنَنٌ وَ اَحکَامٌ…» . البته منظور از ثلث و ربع در این روایات یک تقسیم ریاضی با قسمتهای مساوی نیست، بلکه منظور تقسیم محتوایی قرآن به بخشهای مختلف از جمله فقه است.
منابع:
*قرآن
1- احصاء العلوم، فارابی، محمد بن محمد، ترجمه حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364؛ چ2.
2- اصول التفسير و قواعده، العك، خالد عبدالرحمن، دار النقاش، دمشق، 1414ه، ط3.
3- ايازي، سيد محمد علي، فقه پژوهي قرآن (درآمدي بر مباني نظري آياتالاحكام)، بوستان كتاب، قم،1380ش.
4- بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، دارالكتب الاسلامية، 1390ق.
5- بوستان كتاب، ايازي، سيد محمد علي، فقه پروژه ي قرآن (درآمدي بر مباني نظري آياتالاحكام)، قم، 1380ش.
6- التفسير و المفسرون، معرفت، محمدهادی، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، مشهد، 1419ق؛ چ1.
7- الجواهر في تفسير القرآن الكريم، جوهري، طنطاوي، دار احياء التراث العربي، بیروت، 1412ق؛ چ4.
8- سلسله القواعدالفقهیه، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام امیرالمومنین، قم، 1411ق؛ چ3.
9- العريص، مفيد، تحقيق شيخ محسن محمدی، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، بیتا.
10- القواعد الفقهیه، بجنوردی، سید محمدحسین، تحقیق مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، چ1، نشر الهادی، 1377ش.
11- القواعد و الفوائد، شهید اول، محمد بن مكي، تحقیق دکتر عبدالهادی حکیم، قم، مکتبه المفید، بیتا.
12- الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش؛ چ4.
13- لسان العرب، ابنمنظور، محمد بن مکرم، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1426ق.
14- مأة قاعده فقهیه، مصطفوی، سیدمحمدکاظم، جامعه مدرسین، 1417ق؛ چ1.